سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : جواد محمد زمانی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : ترکیب بند

حیا به گوشۀ ‌آن چشم مست منزل داشت            وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
بـه بـاغ فـطـرت مـا آب نـور پـاشـیـدی            زلال کوثر تو شوق خلقت از گِل داشت


طلـوع مـعـجـزۀ هر رسـول نـام تو بود            خـدا تو را به دل انـبـیـاش نـازل داشت

مسیحِ دست تو از بس طبیب حـاذق بود            سلامـت از تو امید شـفای عاجـل داشت
رکـوع شوق تو تنهـا زکات دادن نیست            نـمـازت آیـۀ رحـمـت برای سائل داشت
کـسی ز بـعـد تو دریـای ایـسـتـاده نـدید            که چشم حیرت دل جستجوی ساحل داشت
نـگــاه آیـنـه‌ات غـرق در تـجــلّـی بــود            که مثـل فـاطـمه آئـیـنه‌ای مـقـابل داشت
به جز ولای تو ایمان قـلب کامل نیست
که غیر عاشق تو در بهشت داخل نیست

طـلـوع مـی‌کـنـد آن آفــتـاب گـنـبـد تــو            ز سمت مـشرقِ صبـح‌آشـنـای مرقـد تو
به غیر نغـمۀ «قد قامت» از منارۀ نور            کجاست جـلـوه کند سروِ قـدّ و قامت تو
بـه راه‌هـای سـمـا آشـنــاتـر از خــاکـی            و عـین مـبدأ تو روشن است مـقـصد تو
بـه رغـم سـورۀ انـسـان پـیـمـبـر نـوری            فـرشـته می‌چـکـد از خـلـقـت مجـرّد تو
شگفت نیست کلامت طلوع معجزه است            که جـبـرئـیل نـشـسـته به درس اَبجد تو
تو را بـرای تـولّد به خانه خـوانـده خـدا            شکاف کعـبه نباشد به جز خوش آمد تو
شکوه خشم خـدا جـلـوه می‌کند بر خاک            اگر به مـعـرکـه بـارد نـگـاه مـمـتـد تـو
چگـونه جغـد نفـاق از قـفـس شـود آزاد            که می‌شـود در خـیـبـر اسـیـر در ید تو
به فـتـنـه ضـربۀ تـیـغ تـو بی‌عـدد بـاشد
اگر چه عـالـمی عـمرو بن عـبدود باشد

شب از ستاره برای تو جان به کف دارد            کـنار ساحـل صبحت سحر صدف دارد
ز مشـرق آمده تا اوج آسـمان خـورشـید            هـوای بـوسـه به گـلـدسـتـۀ نـجـف دارد
شکـوهـت از شـرر اهل فـتـنه کم نـشود            مگر نه ساحـل دریـا همیشه کـف دارد؟
از آن که قدر تو چون شام قدر پنهان ماند            کتاب خاطره وصف «مع الأسف» دارد
هـنـوز از لب شـمـشیـرت آب می‌نـوشد            اگـر زمـیـن تـو فــرزنـد نـا خـلـف دارد
جـهـان فـتـنـه اگـر مـانـد نـهـروانـیِ تـو            سپاه عزم تو لبیک صف به صف دارد
ز حـکـم نـافـذ تــو اقــتــدار مـی‌جـوشـد
عـدالت از لب این چـشمه آب می‌نـوشد

تو آن گلی که مجرد ز رنگ و بو باشی            بـه آفـریـنـش ایـن خــاک آبــرو بــاشـی
زبان حـق شده‌ای تا که در شب معـراج            به اشـتـیاق نـبـی طـعـم گـفـتـگـو بـاشی
من از طـهـارت اسـم تو خـوب دانـسـتم            که خود به بـردن این نام با وضو باشی
ببـین که وصلـۀ کـفـش تو خـنده می‌آرد            به وهم اینکه به خـاک اهل آرزو باشی
بگـو به اهل سـقـیفـه که نـام تـو نـبـرنـد            تو با شکـوه‌تـر از این بگـو مگـو باشی
به احـتضار خود آغـوش می‌گـشایـد دل            اگر به قـبر و قـیامت تو پیـش رو باشی
به حـشر از مددت با نشاط خواهم رفت
به استـواری پا از صراط خـواهم رفت

نقد و بررسی